چنان زندگي کن که از رفتن وحشت نداشته باشي آنان که به هزار دليل زندگي مي کنند نمي‌توانند به يک دليل بميرند و آنان که با يک دليل زندگي مي کنند با همان يک دليل نيز مي‌ميرند.
بعد از يک عمر گناه حال بايد در يک آزمايش الهي آماده سفر مرگ بشوي بعد از يک عمر معصيت حال بايد افسوس يک عمر خطاها را بخوري . بعد از يک عمر خنده حال بايد نشست و بر يک عمر اشتباه رفتن و نفهميدن گريست ديگر جاي خنده نيست .
بعد از يک عمر حساب نکردن حال بايد حساب پس داد "حاسبوا قبل ان تحاسبوا"  ديگر چاره اي جز گريه ، گريه به حال خويش و افسوس بر گذشته هايي که هرگز به عقب بر نمي گردد .
خواهرم ! حجاب تو سنگري چون خون من است مي‌دانم بالاتر از آن هستي که سفارش به پوشش و حجاب تو مي‌کنم ولي بدان تفنگي که در دست من است چادري است که بر سر توست اگر ميل به سلاحم داري چادرت را سلاحم بدان .
برادرم زندگي چند صباحي بيش نيست نيامده مي‌گذرد آنچنان سريع مي‌گذرد که رود به دريا مي پيوندد .
چنان زندگي کن که فرداها براي رفتنت وحشتي نداشته باشي .
خدايا ! گناهکارم ! خطا از من است مي دانم هميشه مغلوب نفسم شده ام

خدايا ! از من درگذر که جز گذشت تو منزلگاه من جز دوزخ نيست

خدايا ! اي مهربان ترين مهربانان اي عزيزترين عزيزانم ! اي زيباترين زيبا رويان اي پاکترين پاکان ! اي نويد دهنده و بر پا کننده ! اي هميشه زنده ! اي ميراننده ! اي سريع الرضا !اي کاشف البلا ! اي گذرنده ! به هر نحو مي خواهي مرا بکشي بکش به هر گونه مي خواهي مرا ببر اگر يکبار به مرگم راضي نيستي زنده ام کن باز مرا بکش حاضرم راضيم فقط يک چيز از تو مي خواهم اي عزيز از من بگذر.
حسين بيدخ ، پادگان دو کوهه