راحت برو
چنان زندگي کن که از رفتن وحشت نداشته باشي
چنان زندگي کن که از رفتن وحشت نداشته باشي
شهيد بزرگوار، دکتر مصطفي چمران:
خدايا! پستي و ناپايداري روزگار را هميشه در نظرم جلوهگر ساز تا فريب زرق و برق عالم خاکي مرا از ياد تو دور نکند.
نظر يادتون نره باتشكر
برو ادامه مطالب
اين جمعه هم رفت
نيامدي اقا جانم
ز خدا میخواهم آنچه را که شایسته توست به تو هدیه بدهد، نه آنچه را که آرزو داری، زیرا گاهی آرزوهای تو کوچک است و شایستگی تو بسیار
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دستش از عمه کشید و بدنش می پیچید
زیر پایش عربی پیرهنش می پیچید
گِردبادی ز خیامی به نظر می آمد
گِردش انگار زمین و زمنش می پیچید
حتما دانلود كن ضرر نميكني
..................................................................................................نظر يادت نره با تشكر
به نام مرگ بر اهريمنان خيلي خيلي زيباست تصويري هستش
نظر يادت نره
Hamed_Zamani_-_Down_With_America.flv
ما منتظر صبح شب یلدائیم
آماده برای فرج فردائیم
فردا که عزیز فاطمه می آید
با "خامنه ای"به کربلا می آییم ...
در آرزوی بوسه دستان مهربان آقایم
شعری در مورد رهبری
جان فداي رهبري بايد شدن
تاب منجلي را بنگريد
چهره سيد علي را بنگريد
چهره آقا شبيه آينه است
نام امروز خميني، خامنه است
آرام باش توکل کن تفکر کن سپس آستین ها را بالا بزن، آنگــــــاه دستان خدا را می بینی که زودتر از تو دست به کار شده اند...
خــانـــــوم شــماره بـدم؟؟؟
خــانـوم خــوشـگِله برسونمت؟؟؟
خـوشـگـلـه چـن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟
ایـنها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!بیچــاره اصــلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شـــدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود وبه محـــل زندگیش بازگردد.
به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت شـاید می خواست
گـــلــه کند از وضعیت آن شهرِ لعنتی دخترک وارد حیاط امامزاده
شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...دردش گفتنی نبود....!!! رفت و
از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شد و کنار ضریح نشست.زیر لب
چیزی می گفت انگار!!!
خـدایـا کـمکـم کـن...
چـند ساعـت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...خانوم!خانوم! پاشو سر راه نـشـسـتـی!!! مردم می خوان زیارت کنن!!!دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود رابه خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...
امــــا...امــا انگار چیزی شده بود...
دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!انگار نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!!!احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!! فکر کرد شاید اشتباه میکند!!! اما اینطور نبود!یک لحظه به خود آمد...
دید چـــادر امامــزاده را سر جـــایــش نگذاشته...!!!
دیگر نه "شلوار پاره" نشانه ی "فقر" است ....
نه "سکــوت" علامت "رضــایت"....
دنــیـــــــــــــــای غـــریـبـیــست
ارزشـــــــــــها "عـــــــــــــــــــوض" شـده اند
و "عـــــوضــــــــــی هــا"، بــا ارزش....
فقط دعا كنيد پدرم شهيد بشه!
وقتیکه اندازه آن گدا ،گرسنه باشی
و غذایت را به او بدهی ، انسانی...
پروردگارا
داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم
چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد